یادگیری چیست؟
آنچه خواندید نظر خود من است. اما اگر از من بپرسید، تمایز بین خواندن کتاب های کاغذی و کتاب های دیجیتال می تواند گیج کننده باشد. بله، همه می دانیم و در سند مدیریت ذهن هم گفته ام که باید دغدغه حواس پرتی را داشت و مطالعات نشان می دهد که حواس پرتی در مطالعات دیجیتال می تواند بیشتر از مطالعات کاغذی باشد. اما این یک داستان فرعی است. کافی است یک کتاب کاغذی را در جمعیت زیادی بخوانید و در خلوت یک شب یک کتاب دیجیتالی بخوانید تا ببینید که این مقایسه ها لزوماً دقیق نیستند و چنین تفاوت هایی ماهیت یادگیری را تغییر قابل توجهی نمی دهد.من فکر می کنم نکته اصلی مطالعه این است که بدانیم تجربه جهان در برخی مواقع و در برخی شرایط می تواند مفیدتر از تجربه مستقیم جهان باشد.
درست مانند استفاده از چشم غیر مسلح برای نگاه کردن به آسمان لذت بخش است. همه ما می دانیم که چشم مسلح چیزهایی را می بیند که از چشم غیر مسلح پنهان است.با خواندن، خود را در مغز نویسنده می پوشانیم و جهان را از ذهن و چشم او می بینیم.از این منظر فکر می کنم اگر یک عکاس مجموعه ای از تصاویر یک شهر را ثبت و ارائه کند، مشاهده این مجموعه یک تجربه یادگیری کامل است. چون با قدرت چشمانم به او اعتماد کردم.
حتی خواندن کانال های تلگرام می تواند نوعی یادگیری باشد. اگر فکر میکنم که شخصی که محتوای آن کانال را تولید یا انتخاب و ویرایش میکند، صاحب دیدگاه و به معنای معمول صاحب نظر است و من میتوانم دنیا را از چشم او ببینم.داستان ها نیز می توانند نمونه های خوبی برای خواندن کتاب باشند. چون خودمان را به دست نویسنده ای چند صد یا چند هزار صفحه ای می سپاریم تا دنیا را از دید او ببینیم و تجربه کنیم.
بیهوده نیست که مثلاً یکی مثل آلن دو باتون کتابی می نویسد و توضیح می دهد که پروست چگونه می تواند زندگی شما را تغییر دهد.زیرا خواندن مارسل پروست، خواندن چند اتفاق و دنبال کردن چند داستان نیست. در عوض، این فرصتی است برای دیدن جهان از چشم پروست.خواندن کتاب نوشته آلن دوباتن جالب تر است. با آن می خواهیم پروست را از دیدگاه او ببینیم و یاد بگیریم که چگونه جهان را از دیدگاه پروست ببینیم.بله، نویسندگانی هستند که اگر بخواهیم دنیا را از دید آنها ببینیم، اول باید دیگران بیایند تا به ما بیاموزند از دید آنها ببینیم.
درباره کتاب نخواندن و نخواندن کتاب خوب
در این زمینه مطالب زیادی برای نوشتن وجود دارد.اما من فکر می کنم بخشی از بی میلی ما به یادگیری ناشی از بی میلی ما برای دیدن جهان و دیدن جهان است. کارکرد اصلی کتاب همین است و اگر چنین آرزویی در من بیدار نشود، کتاب خواندن بسیار کسل کننده و بی ثمر است.
برخی از ما نیز خود را در اوج هوش، درک و کمال می دانیم که معتقدیم هیچ کس نمی تواند چشم اندازی بزرگتر، بهتر و عمیق تر از من داشته باشد. به عبارت دیگر، مشاهده مستقیم را به غیر مستقیم ترجیح می دهیم.این گونه قضاوت ها ممکن است ناشی از غرور و عدم آگاهی باشد.یا جهل نویسندگان و متفکران بزرگ جهان.
می خواهیم در مورد یافتن نویسندگان و تولیدکنندگان محتوایی صحبت کنیم که کلماتشان ارزش خواندن داشته باشد و کتاب ها و محتوای آنها ارزش دنبال کردن را داشته باشد.اما جدا از نویسندگان و متفکران جهان، من خودم یک متر و معیار ساده برای خواندن و دنبال کردن دیگران دارم. در واقع برای اینکه تصمیم بگیرم آیا حاضرم دنیا را از چشم این شخص ببینم یا این نویسنده یا صاحب کانال تلگرام یا این روزنامه نگار یا این تحلیلگر یا این روزنامه نگار، به این سوال فکر می کنم:
نسبت ورودی او به خروجی اش چقدر است؟ امروز چند صفحه خوانده اید و چند کلمه نوشته اید؟
فکر می کرد امروز چند ساعت یک ساعت حرف بزند؟
او چند ساله است که امروز یک ساعت صحبت می کند؟
البته اگر مواردی را پیدا کنیم که معتقدیم ضریب نفوذ بالایی دارند، میتوانیم آنها را دنبال کنیم.به قول زیبای نیوتن، بیایید روی شانه های او بنشینیم و جهان را بهتر از آنها ببینیم.
افزودن دیدگاه